قرار ها....
اگر قرار بود روزی از هفته باشم،پنج شنبه می شدم.
اگر قرار بود عددی باشم 2+4 می شدم.
اگر قرار بود جهتی باشم شرق می شدم.
اگر قرار بود همراه باشم،عصای سفید می شدم.
اگر قرار بود نوشیدنی باشم،آب آلبالو می شدم.
اگر قرار بود گناهی باشم بزرگترین گناه می شدم.نا امیدی
اگر قرار بود درختی باشم، سرو می شدم.
اگر قرار بود میوه ای باشم سیب می شدم....
اگر قرار بود گلی باشم، آفتابگردان میشدم می شدم.سر به خورشید
اگر قرار بود آب و هوا باشم،بارانی می شدم.
اگر قرار بود رنگی باشم آبی می شدم.آرامش
اگر قرار بود پرنده ای باشم ،سیمرغ می شدم.بی باک و بی هراس
اگر قرار بود صدایی باشم،گریه نوزادی میشدم...تولدی دوباره می شدم.
اگر قراربود فعلی باشم،شکستن می شدم.
اگر قرار بود ساز باشم،دف می شدم...پرشور و حماسی.
اگر قرار بود کتابی باشم،شاهنامه می شدم.
اگر قرار بود حسی باشم عشق می شدم.بخشنده.
اگر قرار بود جزیی از طبیعت باشم،آّب می شدم....رونده و پاک کننده.
اگر قرار بود شعری باشم:
گوش کن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است، و یکدست ، و باز.
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه فصل ، ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان ،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم ،
گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان ، کفش به پا کن ، و بیا.
و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت :
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه
عشق تر است






