اي واي به حال آن گلي كه ، از ياد بهار رفته باشد (۱)

  از ياد بهار خاطراتش ، چون گرد و غبار رفته باشد

  اي واي به حال آن كسي كه ، از مشكي چشم شاعرانه

  يك سيب نچیده باشد اما ، با عشق ، دچار  ، رفته باشد

  سخت است – ولي عجيب ، هرگز !! – سخت است كه فرصت جواني

  با ثانيه هاي پر ملالش  ، از چشم خمار رفته باشد

  در بازي كيش و مات دنيا ، رسمي ست عجيب اين كه روزي

  سرباز ،  برنده باشد و شاه ، از دور  ، كنار رفته باشد

  زيباست سفر ، ولي .. عزيزم ! مي ترسم از اين كه با اميدي

  از راه بيايي و ببيني  ، از پيش تو يار رفته باشد..